۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه
دکه ی محسن - 3

[سه نفر داخل ِ دکه ، ناگهان یه مشتری میاد ، یه زن ِ میانسال ِ چادری ، دستش دو تا کاغذه ، یکیش ُ میده محسن و میگه : ]

- سلام اقا ، یه دونه از اینا میخوام ....

[محسن رو کاغذ ُ میخونه ُ به رنگ ِ لبو میشه ]

- مطمئنی از اینجا میگیری ؟

- آره ، دخترم همیشه میاد از اینجا میخره !

- ما از اینا نداریم اینجا .....

[محسن به حالت "چه گوهی بخورم" اینور اونورُ نگاه میکنه ، نگاهش به اون یکی کاغذ میافته :]

- میشه اون یکی کاغذ ُ ببینم ؟

- بله !

- آها .. خانواده ی سبز .. این یکی هم از این مغازه ی سر کوچه بگیرین داره ....

[مشتری کاغذ اولی رو میگیره و میره ....]

- رو کاغذه چی نوشته بود ریـ.ـدی به خودت ؟

- "نوار بهداشتی بالدار ِ بزرگ" :|

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه
شرف و عزت !
امروز یه کار بانکی داشتم تو بازار ... گفتم موتور رفیقم رو بگیرم برم .. البته این سری مثه حیوون نمی رفتم ، همچون فرشته داشتم تو خیابونا موتور سواری میکردم ... والا باور کنین :-" خلاصه رفتیم بانک و از بانک اومدیم بیرون دیدیم یکی داد زد "حرامزاده !!!!" ، پشت بندش هم صدای شق ُ تق ُ شپلق ُ غیره و ذلک ! برگشتیم سمت صدا دیدیم یه خانوم ملوس ‌[ملوس بود دیگه چرا اینجوری نیگا میکنین :-"] داره یه بنده خدایی رو با کیف میزنه ... برگشتم قیافه ی یارو رو دیدم .... اقا یارو از این سرطانی ها بود که شیمی درمانی کرده بود .. بنده خدا کچل ، کبود ، ابروهاش نبود ، چشاشم داشت در می اومد ... حالا فکرش ُ کنین این بشر اومده به این خانوم ملوس گفته سوار شو برسونمت اونم با چی ؟ با وســــپــا[وات دِ فاک ، نه ؟] !!!!

این خانوم ملوس[قربونش برم علیها بر وزن سلام ُ علیها] هم به وجناتش بر خورده و داره با کیف این بشر رو مورد عنایت قرار میده ... اقا میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزدا ! ینی نمی فهمین چی میگم .... میـــــزد [بی شعور :| کتک میزد :| ]!

خلاصه دیدیم یارو رو داره میکشه .... موتور ُ اتیش کردیم رفتیم بقل ِ زنه گفتیم چی شده ؟ گفت مرتیکه ی الاغ خجالت نمی کشه به زن ِ "شریف " ـی [خدا شاهده همین ُ گفت ... لامصب برا خودش نوشابه خانواده باز داشت میکرد ! ] داره میگه بیا سوار شو برسونمت ... اقا ما رو میگی یه لحظه خواستیم موتور ُ ول کنیم ، بیافتیم رو زمین ، شیکم ُ بگیریم بگیم " ها ها ها ها ها ها !!!! خلاصه دیدیم الانه که به یارو تجاوز کنه گفتیم نزنش حالا گناه داره ! گفت نه فلانه ، بیثاره ، اِله ، بِله ... اقا همینجوری داشت چرت و پرت بلغور میکرد .... یه لحظه از دهنم در رفت گفتم "حالا کجا میری برسونمت ؟" [نمی دونم ، یه لحظه احساس کردم رفیقم جلوم واسّاده :-" ] دیدم اینو که گفتم همانا ، اینم داره با حالت " دهنت ُ میـوگایم" میاد سمت من ... گفتیم اونجای خوار کچلک ِ سرطانی ، بپیچیم به بازی ! زدیم تو دنده رفتیم سر چهار راه ... یه لحظه برگشتم دیدم زنه با نیش ِ باز داره سوار یه پژو ـیه میشه .... یه تیریپ قیافه ی سرطانیه رو از دور نیگا کهردم ، ترکیبی از O_o و :( و For The God's Fuckin' Sake بودش ....

خوب زنیکه بگو دنبال ِ کـ.ـیر ِ خوشمزه میگردم دیگه :| دنبال یه چیزی بودی بت بماسه ؟ رو وسپا نمی تونستی خوب بلاسی؟ داستان چی بود ؟ اون بدبخت همچین با حسرت داشت رفتن این زنه رو تماشا میکرد که دنیا رو سرم خراب شد :|

ب.ج.م : دوستان واقعا به من لطف دارن ... مرسی ! :|

ب.ج.م : Say my Fuckin' name Basterd :-"

ب.ج.م : شاعر عرض میفرماید که : گهی رنج را .... بقیش ُ حضور ذهن ندارم ، بعدا خدمتتون عرض می فرمایم ...

ب.ج.م : چیه نصفه شبی دوس دارم کــ.س شر به هم ببافم ، برا زمستون تنم کنم به شما ربطی داره ؟

ب.ج.م : آی حاجی این محسن از دستمون ناجور شاکیه ها ... سر ِ این که اومدم اسرار توی دکه اینجا می نویسم :دی

ب.ج.م : دوســـِت دارم .. میــــــدونــــی .. که این کار ِ دلـــــه ......

ب.ج.م : خدا بیامرزه سوسن کوری رو ... شهره اومد ریــ.د تو اهنگش :|