سوال اين است كه سوال كجاست ؟
ناپرهيزان و ناپرهيزي دوستان عزيز ، سابولا !
پيشتر از اينكه گزينه اي از ساير را كه خودم از صحت انها اطمينان حاصل نكرده ام را چطور با قاطعيت انتخاب مي كنيد ، به شگرف امده ام . سوال و جواب هاي پيشين براي من گران تمام شد ، پس ارزان رهايش نكنيد و با جديت به انها بيانديشيد
( اگر به مفت خوري ذهنتان خدشه وارد نمي شود البته .... ) عزمم جزم باد ... مغزم هضم باد /.
سوال اول : در ماه رمضان كه شد ، مقامات از موضوعي در پوست خود نگنجيدند
( در پوست ديگري گنجيدند ) مفتخر شدند كه چي ؟ كه مثلا كاهش چشم گير جرم و جنايت در ماه رمضان .... اگر ميدانيد كه هيچ ولي اگر نمي دانيد كه بايد گويم ، آقا نمي دانيد چه سخن وريي برا انداختند كه بيا و ببين تا در شبكه هاي
" صد عدد = يك غاز" ـمان ، ديوانه به ديوانه مي رسيد مي گفت كه جرم و جنايت در اين ماه خير و بركت كاهش يافته است ، نمي دانم به اين موضوع معترف مي شوند كه تمام مجرمان و جنايت كاران مسلمين هستند يا چيز ديگري ... حقير نظرات ديگران را در اين باب جويا شدم ....
الف) مجرمان در آمار صعودي قيمت ها در اين ماه ، امار سقوطي جرم را به راه انداختند .
ب ) مجرمان به خود گفته اند كه ما كه در اين ماه بخور بخور مان به راه است ، انرژي را براي ماههاي بعدي ذخيره كنيم
(انواع جلسات افطاري و نذري ) ج ) سر مسلمين به قدري به واجبات 2 چندان شده ي اين ماه گرم بود كه وقتي براي جرم و جنايت نداشته اند ...
د) جرم نابود نمي شود بلكه از شكلي به شكل ديگر تغيير مي كند ، باور نداري ، دزدي هاي گوشت و حبوبات و لبنيات و ميوه و سبزيجات فروشي ها را از مردم به ياد بياور
سوال دوم : كله ي جوان مردم رو در جوي اب مي تراشند كه چه ؟ مو بلند كرده و قرتي شده ؟
( خوب غرور داره اون توله سگ ) آنوقت عكس امام حسين را با
" خرمني از گيسوي موّاج " مي كشند .. ديدم ماموري كه ابرواني چون هد بند داشت به ابرو هاي جوانكي بند كرده بود .... آنوقت عكس حضرت عباس
( ريشه ي نام عبوس به معناي اخمو :| ) را با ابروهايي بصورت
" بلا گرفته " مي كشند ، بعد دورش حلقه ميزنند و
خودزني مي كنند ... بنظر شما داستان چيست ؟
الف ) يا مملكت صاحاب نداره يا ان جواني كه كله اش را مي تراشي ....
ب ) انها زيبايي هاي خداداي بوده ، مثلا زير ابرو هاي حضرت عباس را
" باد " مي برد .
ج ) بتراش كله ي اون حرومزاده رو ، ميخواد ايدز منتشر كنه
( خوب جلو چاپ ـشو بگير :| ) د ) " قرت " يكي از دهات هاي شهرستان هاي ايران است ....
" قرتي " بودن كه جرم نيست ....
سوال سوم : پدر اين فتوشاپ بسوزد كه علاوه بر دنياي مجازي دست از سر دنياي حقيقي هم بر نمي دارد ، حتما شما هم مشرف بر اين استفاده ي مزاحمت اميز فتوشاپ در دنياي حقيقي بوديد .... به جمله اي در همين زمره اشاره ميكنم :
" عكس "آغا" در ماه مشاهده شد ، "هاله " ي نور به پديد امد" و از همين داستان هاي باورنكردني ... حالا از شوخي گذشته چه كنيم اينقدر جفنگيات به خوردمان ندهند ؟
الف ) ما دست پيش بگيريم و زود تر جفنگيات به خورد انها بدهيم ...
ب ) بي محابا به پاي همه ي اين جفنگيات بنشينيم و اجازه بدهيم اين اراجيف را به خوردمان بدهند و شب انها را
" غي " كنيم ...
ج ) در زمان شنيدن جفنگيات به چيز هاي ديگري فكر كنيم
د ) (پيشنهادي ) انها را باور كنيم ....
سوال چهارم : خشت اول چون نهاد معمار كج / تا ثريا مي رود معمار كج .. نه ببخشيد ، ديوار كج ... بنظر شما چرا ؟ ... چرا ؟ .... چرا چي ؟ آها ... چرا جوانان ما اينقدر حــَوَل هستند ؟ چرا تا با نقشي وارد اجتماع مي شوند انگار كه مدتي در بند بوده اند
( منظور اون دربند نيست كه ميرن عشق و صفا ... منظور غل و زنجير است ) و حال وارد توالت عمومي شده اند ؟ چرا دانشگاه هايمان بيشتر به بنگاه شادماني و سايت هاي همسر يابي شباهت دارد ؟ يا بهتر بگويم ... چرا زوجهايي كه توسط اشنايي در دانشگاه با هم ازدواج كرده اند فرزندشان در ماه اول زندگي مشترك پس مي افتد ؟ در نظر اين حقير كه پسر تشريف دارم ، اين طور تداعي مي كند كه پس از گذشت
13 سال كه فرد كنار يك كچل بد بوي وحشي در مدرسه ي خويش بوده است ، حال تاب ديدن
( فقط ديدن ) يك جنس لطيف در كلاس يا حياط را ندارد ،
13 سال در حياط مدرسه اي كه دست كمي از پادگان ندارد با همبندي هاي شرزه به سپوختن يك ديگر پرداختيم و به جاي درس ياد گرفته ايم كه چطور از روي ديوار هاي بلندي كه رويشان سيخ و سيم خاردار است ، بدون چتر نجات بگريزيم .. حال هم در دانشگاهي كه استعداد يابي بار بسته و مكتب گرايي شده و بازار كاري كه مدرك گرايي بار بسته و رابطه جاي ضابطه را اشغال كرده است .. جايي براي انسان ماندن نمي ماند ....ياوه زياد بافتيم ، ترجيح ميدهيم جواب اين سوال را به طور تشريحي دريافت كنيم ...
سوال پنجم : هنر نزد ايرانيان است و بس ... دقت كنيد " است و بس ! "
اين جمله آري يا نه ؟ نظر اين حقير را بخواهيد در عصر حاضر اين جمله حكم مزاح و چيزي مثل ان را دارد .. حال كه هنر خلاصه مي شود در حفظ ، صوت ، تفسير و ترتيل قرآن .. ديگر جايي براي باور اين جمله ي احمقانه باقي نمي ماند ... وقتي كه هنر را در خانه ي خود را انقدر نمي يابيم تا خاك بخورد ، بعد
" جومونگ " به ايران بيايد و چنين فحشي را به ما بدهد كه
" من در كشور خودم اينقدر طرفدار ندارم !!!!!" نويسنده نمي نويسد ، نقاش نمي كشد ..... اين چه هنريست كه نزد ماست و ديده نمي شود ؟ انقدر هنر را نديدم كه شكلش را فراموش كرديم ! به طوري كه وقتي هنر ناب را جلوي چشمانمان ميگذارند ميگوييم :
واسه نونه ، واسه نونه ، تا تو به كارش بخندي كه اگه اينو بدوني تو به دلقك نمي خندي !!
يكي نيست بگويد مرتيكه خر
:| چارلي چاپلين كسي بود كه اگر نان شب هم نداشت هنر غذاي روحش بود .. دست شما درد نكند كه چنين تقديري از آن كردي ..همان كه مرد و چنين روزي را نديد ... عزيزان اين جمله را از اين حقير اويزه ي گوشتان كنيد ، بدون هنر شما يك تگه گوشت هستيد ... نگذاريد هنر را از يادتان ببرند
(ياوه كه زيادبافتيم هيچ ، سوال هم يادمان رفت بپرسيم ....)سوال ششم : روزي از سيطره ي شيطان بر وجودمان ، مويي دلبرانه كرده و يقه اي باز گذاشتيم و به خيابان شديم ، همانا كه توسط چشمان تيزبين كنستانتين ، شكارچي توانمند شياطين ، نه ...ببخشيد ... ماموران گشت گشت ارشاد كشف و ضبط شديم ... سرخوش از اينكه براي اولين بار در بنز نشسته ايم كه ناگاه خلوتمان دريد و جوانكي را كنار ما چپاندند .. جوانك 2 سيم منتهي به گوشهايش داشت كه به اواي شيطان گوش ميداد كه از او ستاندند ....
مامور طريقه ي روشن شدن
" حنجره ي شيطان " را از جوانك پرسيد ، گلاب به ديوار كمي به نواي شيطان گوش كرد ... نواي شيطان
" انگليش " بود ، مامور به جوانك گفت كه چرا حرفهايي كه معناي ان را نمي داني گوش مي دهي ؟ بعد جوانك را به سخره گرفت و گفت كه اگر اين جملات را براي او معني كند مي گذارد برود ....
ما كه يقه مان را تا زير غبغب بستيم و مورد عفو رهبري قرار گرفتيم و رفتيم سي خودمان ....
اما دوست داشتم كاغذي به مامور بدهم وبگويم : چهل سال نماز ميخواني ، آن هم روزي 4 بار همراه با حركات موزون ،معناي تمام حرفهايي كه در آن ميزني را روي كاغذ بنويس ...
اما اين را نگفتم و عقده شد برايمان تا ان كه الان گفتم ، سوال اين است كه حق با چه كسي است ؟
الف ) (طوري صحبت كنيم كه گويي چند لحظه پيش شخصا با خدا صحبت كرده ايد ) اقا جان ، چون خود خدا گفته كه بخونيم ... ماهم ميخونيم .... معنيشم بدونيم ندونيم مهم نيست ...
ب ) اقا جان دنبال معنيش مي گردي خب برو بخون ياد بگير .. تنبلي از خودته بعد ميخواي پايه ي ايمان بقيه رو هم سست كني ؟
( در صورت ب بودن جواب ، شما الان عصباني هستي ، بعدا با هم صحبت مي كنيم ..) ج ) اقا جان نميخوام به حريم خصوصيت تجاور كنما ! نه ... اما موسيقي هم ميخواي گوش كني مثل ادم .. بلبل خميني اي ... ممد نبودي ببيني اي ... چيزي ... من نوشته ي اين اهنگ هاي شيطاني رو خوندم .. همش نوشته بود
" فوك .. فوك ... (F.u.c.k ) " بعد رفتم دنبال معني فوك ... اصلا نگو و نپرس كه چه معني اي ميده اين فوك ... هر يه فوكي كه گوش كني يه درخت برات تو جهنم كاشته ميشه !
د ) بنيامين پدر سوخته ، تو كه عفو رهبري خوردي ... جاي تشكرته ؟ حقش بود موهاتو توي جوب اب مي تراشيدن ....
مفت خوران محترم ، تا ازمون بعد بدرود .