۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه
خاطرات كپك زده !
‌‌[پرده ي اول - سال 80 اينا ! - تو كوچه]

- ممد اين داداش تو چرا اين جوريه ؟ صُب تا شب داره تو خيابون راه ميره ، مسئول متر خيابوناس ؟

- اين داداش من خيلي شــَر بود ، يادش بخير كلي با هم حال مي كرديم ! از وقتي بابام به زور فرستادش سربازي برگشته ، صبح ميزنه بيرون تا شبم نمياد خونه ، با كسي هم حرف نمي زنه ! دوست و رفيقاشم ديگه زياد باهاشون نمي گرده ....

- .....

[پرده ي دوم - چند سال پيش - خونه ي ننه بزرگ]

- الو .. چطوري پسر دايي !

- بــــه ، چطوري ، چه خبر ، چي كارا مي كني ؟

- سلامتي ، مرتيكه كرمان چه غلطي ميكني ؟

- هيچي از سربازيم فرار كردم ، اومدم اينجا كار كنم ...

- چند ماه خدمت بودي ؟

- هفت ماه

- ديـــوانه اي ؟ خر كــ.ــونت گذاشته سر هفت ماه در رفتي ؟

- تو كه نمي دوني چه ...........

[پرده ي سوم - چهار ماه پيش - دكه ي محسن ]

- اين زخماي تخمي تخمي چيه رو سينه ـت ؟

- دادم يكي از بچه هاي باشگاه با تيغ برام بندازه ، برم دنبال كارت قرمز !

- اه اه ، اين زخما كه رسيده به استخون ، يارو به قصد كشت زده ؟ فكر كردي فقط به زخم و زيلي بودن ـه ؟

- نه باو 300 تومن پول روانشناس دادم ....

- ........

[پرده ي چهارم - يك ماه پيش - پارك]

- من سه ساله سربازيم رو تموم كردم .

- اصلا بت نمياد !

- اره ميگن ...

- چجوري تونستي سر كني ؟

- اون موقع ها تازه ننه بابام مرده بودن ، منم علاف علاف بودم ، صبح پا مي شدم تو خونه دور ميزدم شب ميخوابيدم ، يهو اومدن گفتن اقا پاشو بيا سربازي ، منم گفتم چه خوب ، يه كاري برا انجام دادن گيرمون اومد رفتم سربازي .... همون هفته ي اول تموم نشد فهميدم حاجي چه اشتباهي كردم .....

[پرده ي پنجم - دو هفته پيش - كلوپ]

- باو ، افسر بالا سريم تو كمدم يه كتاب صادق هدايت پيدا كرده بود ، اومد نشونم داد گفت اين چيه ؟ گفتم كتاب ـه ديگه ، اقا چشاتون روز بد نبينه دهن ما رو سرويس كردن ، برداشتن ما رو بردن پيش روانشناس ، يارو برگشته ميگه شما تو خونه با خانوادتون مشكل داري ؟ ...............

- wtf !

[پرده ي شيشم ]

چيه باو شما هم همينجوري هي پرده پرده مياين پايين ؟ بسه باو پرده ي يارو پاره شد :|

ب.ج.م : سربازي تو ايران يعني سلب ازادي ، سلب ازادي برا من يعني مرگ ! :|
ب.ج.م : خوب فعلا كه معافيت كفالت كلش گرد شد !
ب.ج.م : لا اقل بخونم برا دانشگاه :| حالا كو اعصاب خوندن ؟
ب.ج.م : هيچ جا نميريم همينجا هستيم ......
ب.ج.م : اين يــــــــــــــارو ديگه نمي نويسه ! حيف شد ! وبلاگش خوب بود ، نوشته هاش باحال بود ، در كل خاك بر سرت كنن نيما :دي
12 Comments:
Anonymous M.L.D BIOJEK said...
ای توف به وجودت! تازه فک و فامیل ما رو آروم کرده بودن که سربازی آسونه! حالا با ای مطلبت من عمرا پامو سربازی نمیذارم! :-j

Anonymous 7ah!d said...
همدردی ما را در موضوع ناکامی در پیچوندن سربازی از طریق معافیت کفالت پذیرا باش.

Anonymous وروجک said...
ای بابا شما پسرا همش می خواین از این سربازی رفتن در برید
ولی من خیلی دوست دارم برم
بعدشم الان اگه برای دانشگاه بخونی به نفعته چون تازه درست تموم شده راحتتر میگیری ولی چند سال دیگه که سرت به سنگ بخوره دیگه نمیکشی بخونی
از ما گفتن بود

Anonymous bad guy said...
صادق هدایت چه ربطی به مشکل خانوادگی داره؟ یارو خودش مشکل تخمی روانی داره که.
این نیما هم بلاخره رستگار شد.
به اون یارو هم واقعا باید کارت قرمز بدن. زده خودشو زخم و زیلی کرده که کارت بگیره. روانی

hala in parde male ki bood ke enghad dast malish kardi? :))
manam ye mah dige konkoore kardani be karshenasi daram vali nakhoondam asan :|

آقاجون بشین درست رو بخون به پرده این و اون چیکار داری؟ بخونی تا مدتی از شر سربازی خلاصی!
این پرده بازیا آخر و عاقبت نداره

Anonymous ياسـ said...
نميدونـي چقد دلم ميخواد برم سربازي :دي!

بيا من جاي تو برم سربازي توام جاي من برو سر كار.

Anonymous تكه چوب! said...
بيا مردانگي كن برگرد همون بلگفا!
بيا پسرم!
من شخصا ازت خواهش مي كنم!
راستي مسنجر خريدم! :D

Anonymous N@$! ICe said...
از وقتي اومدي اينجا هم خودت بي مزه شدي هم وبلاگت.يذره هم نخنديدم!!!!

برگرد بلاگفا!:دي!

Anonymous bad guy said...
میگم یه کاری کن، حال ملت رو بگیر پاشو برو یه جای دیگه، مثلا بلاگها، بلاگ پرشین، بلاگ نمیدونم چی چی.
آی میخندیا :دی

Anonymous ياسـ said...
هروقت برگشتي بلگفا منم رمز ُ ميدم بت :-"

Anonymous نكه چوب! said...
تا بر نگردي بلگفا مسنجر نصب نمي كنم!:D